harchyz

درباره هرچی تو این دنیا هست و سایت هرچیز...http://harchyz.com

harchyz

درباره هرچی تو این دنیا هست و سایت هرچیز...http://harchyz.com

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راهنما» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عینک دودی فریب...

کاش در شبی که هزار ماه در برابرش ارزشی ندارد 

ادامه داستانم را دراین جهان با قلمی از جنس نور نوشته باشند تا از روشنایی آن

دیگر شیطان را نبینم و او نیز هرگز نتواند به من نگاه کند حتی با عینک دودی فریب...

 

سامانه هرچیز(ارائه دهنده محتوای کانال های تلگرام بصورت همزمان روی اینترنت)


harchyz.com

 

  • یاسر انصاری نیا
  • ۰
  • ۰

از دوران قدیم موش ها رو همیشه به عنوان موجودات خیلی باهوش و مزاحم به ما معرفی کردن البته خب حقم داشتن چون هروقت این موجودات پاشون به خونه و زندگی آدمیزاد باز میشد دمار از روزگارش درمیاوردن نمونشم کارتون تام و جری هستش که خانم خونه تا اون موش مزاحم رو میدید چون حریفش نمیشد از ترس میرفت بالای بلندی گربه خونگی بدبختشم مرتب آماج انواع و اقسام بلاهای ریز و درشت بود و پوستش کنده میشد

 

تا اینکه سالها پیش یه روز ظهر که آدمیزاد بعداز توی رگ زدن یه نهار چرب و چیلی حسابی سنگین شده بود و توی ساعت اداری وسط آزمایشگاه سم شناسی چرت میزد یهو توی خواب و بیداری پیر سفید پوشی جلوش نمایان شد و در حالیکه یه موش سفیدم توی یه محفظه شیشه ای روی میزش داشت دست و پا میزد بهش گفت پسرم تو چرا به جای چرت زدن یه کار تازه نمیکنی که دو زار پول بیشتری گیرت بیاد و تازه مشهورم بشی آدمیزاد با تعجب گفت پدرجان چیکار کنم خب پیرسفید پوش گفت ازین جونورای مزاحم واسه پیش بردن تحقیقاتت استفاده کن تا موفق ترشی آدمیزاد تا اومد بپرسه چطوری یهو با صدای زنگ تلفن چرتش پاره شد و اون بنده خدام غیبش زد اما این حرفش که با استفاده از موش ها میتونه دوزار پول بیشتری بدست بیاره توی ذهن اون بابا باقی موند و تحریکش کرد تا راه شهرت و پول دار شدن به کمک موش موشکارو پیدا کنه و اتفاقا هم حسابی با این روش زندگیش از همه لحاظ زیر و رو شد جوریکه توپم تکونش نمیداد خلاصه همه چیز به خیر خوشی پیش میرفت تا اینکه به دلیل بالارفتن حجم کار علاوه بر همکارای جدید پای رایانه هم به کاسبیش باز شد

 

البته خب اوایل زیاد سمتش نمیرفت و بیشتر سعی میکرد از مخ خودش و همکاراش استفاده کنه چون وارد کردن داده ها و حرکت توی قسمت های مختلف برنامه رایانه ای مربوط به کارش خیلی مشکل بود اما خب بعضی وقتا که میدید داره از سی پی یوی مخش به خاطر بررسی حجم زیاد داده دود بلند میشه و همکاراشم مثل خودش توانایی شون محدوده دیگه مجبورمیشد سختی وارد کردن یه کوه اطلاعات به قسمت های مختلف برنامه رایانه ای مربوط به کارش رو به جون بخره تا بتونه سریع تر به نتیجه لازم برسه خلاصه همینجوری یکی درمیون از رایانش استفاده میکرد تا یه روز از بالا خبر رسید که باید تا شش ماه دیگه خودشو واسه کار روی یه پروژه خیلی بزرگ آماده کنه اونم چون میدونست این کار نون و آب زیادی واسش داره بدون معطلی شروع کرد به بررسی حجم کار و مشورت بانفراتی که داشت امابعد از بررسی دقیق متوجه شد انجام دادن این کار بدون رایانه امکان پذیرنیست و همینم باعث شد که بدجوری حالش گرفته بشه آخه وارد کردن اون همه داده اونم بصورت لحظه ای توی برنامه برای اونا به راحتی ممکن نبود درنتیجه حسابی رفت توی فکر تا یه راه چاره ای پیدا کنه اما خب ازونجائیکه فکرش بابت امکان ازدست رفتن اون نون و آب بدجوری قاطی پاتی شده بود نتونست هیچ راه چاره ای پیدا کنه

تا اینکه یه روز ظهر بعداز خوردن یه نهار حسابی چرب و چیلی توی دفتر کارش وسط وقت اداری یهو چرتش گرفت توی همون حالت خواب و بیداری یه خانم سفید پوش درحالیکه داشت با کمک یه موش که دمش به رایانه روی میز وصل بود با نرم افزار مخصوص زیست شناسی کار میکرد بهش گفت آقا شما چرا واسه حل مشکلت ازین جونورا استفاده نمیکنی آدمیزاد قصه مام که حسابی تعجب کرده بود ازین حرف پرسید چطوری و هم زمانم توی همون حالت خواب و بیداری دوشاخه تلفن رو از پریز کشید که دوباره مثل دفعه قبل زنگ تلفن مزاحمتی براش درست نکنه و باعث شه یک سال رسیدن به مفهوم حرفی که پیرمرد چرت قبلی گفته بود واسش آب بخوره بعدم شروع کرد به پرسیدن سیرتاپیاز راه حل مشکل ازون خانم وقتی هم که خوب شیر فهم شد فوری از حالت چرت پرید بیرون و زنگ زد به دوستش که یه مهندس الکترونیک بود تا بهش سفارش ساخت ابزاریو که ازون خانم یادگرفته بود بده...

ادامه در:blog.harchyz.com

سامانه هرچیز(ارائه دهنده محتوای کانال های تلگرام بصورت همزمان روی اینترنت)
harchyz.com

 

  • یاسر انصاری نیا